-
چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۱۶ ق.ظ
-
۱۰۶۴
( دارن میان دونه دونه عاشقا دارن میان همه پابرهنه ها )

+دانلود نماهنگ با کیفیت بالا 70 مگابایت از سایت پیکوفایل
یا
+دانلود نماهنگ با کیفیت بالا 70 مگابایت از سایت مدیا فایر
( دارن میان دونه دونه عاشقا دارن میان همه پابرهنه ها )

+دانلود نماهنگ با کیفیت بالا 70 مگابایت از سایت پیکوفایل
یا
+دانلود نماهنگ با کیفیت بالا 70 مگابایت از سایت مدیا فایر

( تو شبای جمعه عاشقی چه زیباست کربلا کربلا )

+دانلود نماهنگ با کیفیت بالا 50 مگابایت از سایت پیکوفایل
یا
+دانلود نماهنگ با کیفیت بالا 50 مگابایت از سایت مدیا فایر
( سرم جز رو به روی گنبد تو خم نشد ارباب )

+دانلود نماهنگ با کیفیت بالا 70 مگابایت از سایت پیکوفایل
یا
+دانلود نماهنگ با کیفیت بالا 70 مگابایت از سایت مدیا فایر
( دلتنگ مادرم شده ام…جان مادرم )

+دانلود نماهنگ با کیفیت بالا 50 مگابایت از سایت پیکوفایل
یا
+دانلود نماهنگ با کیفیت بالا 50 مگابایت از سایت مدیا فایر
( تصویرگری فاطمه عبادی )

+دانلود نماهنگ با کیفیت بالا 70 مگابایت از سایت پیکوفایل
یا
+دانلود نماهنگ با کیفیت بالا 70 مگابایت از سایت مدیا فایر
نماهنگ « شبهای انتظار » با صدای محمد حسین پویانفر و محمد فصولی - تصویرگری فاطمه عبادی که ویژه نیمه شعبان و ولادت حضرت مهدی (ع) ساخته شده است.
پخش آنلاین و متن شعر در ادامه مطلب ...
صحبت های بازیگر پ-و-ر-ن آمریکایی با جوانان ایرانی !

نام مستند : ایکسونامی ( XSunami )
کارگردان : محسن آقایی | تهیهکننده : محمدرضا بورونی مهرآبادی
گوینده : نسیم رفیعی
سال تولید: 1398 | مدت: 90 دقیقه
ساخته شده در مؤسسه فرهنگی آوش + سفیر فیلم

تیزر مستند :
یا
این مستند زیر هم خیلی جالبه حتما ببینید

پ-و-ر-ن استار آمریکایی به مردم ایران چه پیشنهادی میدهد ؟
مستند ایکسونامی که راوی داستان آن خود پ-و-ر-ن استار معروفی بوده است حال در قالب گفتگویی دوستانه از تجربیات خود مستقیم با ما سخن میگوید ، میشل مارن از نحوه ورود خود به صنعت پ-ورن و راهی که رفته از سختی ها و روزگاری که گذرانده و حرف های نزده خود و آرزویی آزادی های جنسی که خیلی از مردم ایران انتظار آن را میکشند ولی برای آمریکایی ها مثل آب خوردن در دسترس است ، میگوید.

اکران مستند در مشهد !
جالب است بدانید که برخلاف میل خیلی و در کمال ناباوری این مستند در دو سانس در سینما هویزه مشهد نیز اکران شد که همچون شهرهای تهران و اصفهان پرشور بوده است ، بعد از آن دیگر در هیچ سینمایی اکران نشد و فقط اکران محدود در چند دانشگاه انجام شده است.
ساخت این مستند حدود 2 سال و نیم زمان برده است و گروه مستند ساز سفری به کشور آمریکا داشته اند.
مختصری از مستند :
مستند با جمله ای تاریخی از جرج سانتایانا شروع میشود ؛ آنان که گذشته را نمیتوانند به یاد بیاورند ، محکوم به تکرار هستند و اعلام هشدار فیلم برای بزرگسالان است و بیماران قلبی ، روحی ، زنان باردار و دارای سابقه سقط جنین لطفا تماشا نفرمایند.
ماجرا از ایمیل کارگردان مستند به میشله مارن ( michelle maren ) شروع میشه که در ابتدا این پ-و-ر-ن استار کنجکاو میشه و میگه شما کی هستید ؟ و از کجا با من آشنا شدید ؟ مستند ساز خود را معرفی میکند که من اهل ایران و ساکن تهران هستم و کارشناس اجتماعی هستم که تحقیقاتی در تاریخ س ک س آمریکا انجام داده ام و قصد دارم که مستند بسازم و شما در آن راوی و نقش اصلی را داشته باشید .

خانوم پ-ورن استار ، در ابتدا کمی تعجب و از اسم ایران میترسد ، چون ایران را نام بمب اتم ، تروریست و تظاهرات های مرگ بر آمریکا ، حجاب اجباری ، احمدی نژاد و ظریف میشناسه ، تا اینکه مستند ساز کلی تصاویر و کلیپ های س ک س ی که در ایران رخ داده و در صفحات اینستاگرام نیز مشخص است را برای میشل میفرستد و او از این ها تعجب میکند و میگوید با این آزادی های جنسی که من در ایران میبینم به خفه قان شک میکنم ، زنان شما که با حجاب میتوانند قهرمانی فوتسال آسیا را بدست بیاورند اما در آرزوی تماشای فوتبال مردان در ورزشگاه ها هستند ( #دختر_آبی ) و در میابد که ایران نیز در مراحل اولیه انقلاب جنسی است و در آینده نزدیک به آزادی جنسی میرسد ، پس قبول میکند و در مستند حضور میابد.

شغل شریف پ-ورن استاری !
اسم من میشل مارن است و در نیوجرسی آمریکا زندگی میکنم ، در رشته ارتباطات درس خوانده ام ، من چند شغل دارم ، نویسندگی ، رقاص ، مدل و بازیگر ، اما نه آن بازیگری که شما فکرش را میکنید به من میگویند بازیگر س ک س ی ( فیلم بزرگسالان ) نمیدونم شما در مورد من چه فکر میکنید و به من چه اسم هایی میدهید ولی شغل من در آمریکا محترم است ، حق بیمه دارم و در 2 مسابقه زیبایی نیز برنده شده ام.
صدای من را از بزرگترین مرکز س ک س و آزادی جنسیتی جهان میشنوید …

سانسور در آمریکا !
سال 1985 در آمریکا نیز مثل ایران امروز فیلم ها را سانسور میکردن و حتی اگه لباس شنا های اون زمان مارو میدید میفهمیدید که علاوه بر زنان مردان نیز مجبور بودن با لباس کامل شنا کنند ، در آن ایام زنان حتی حق رای ، گرفتن حقوق و باز کردن حساب بانکی را نداشتن !
حتی زمانی بین 1919 تا 1933 در آمریکا دوره منع مشروبات الکلی بود و شیشه های مشروبات الکلی را مثل ایران میشکستند !
دختران دانشجو حق دیر آمدن شب به خوابگاه را نداشتند اگر نه به خانواده هایشان تلفن میزدند ، وسایل پیشگیری و هر گونه قرص ضدبارداری غیر مجاز بود ، سقط جنین جرم بود ، دختران و پسران را از ارتباط و دوستی میترساندند ، همه این پیشگیری ها برای یه چیز بود ، آن هم قضیه س ک س بود !

در ادامه مستند به فردی روانی به نام کینزی اشاره میکند که س ک س و انواع نامشروع آن را در آمریکا گسترش داد
کینزی چگونه از مردم و کودکان نیز بهره کشی جنسی کرد ؟
گسترش ایدز در آمریکا چگونه بود ؟
مجله پلی بوی ( play boy ) چگونه شکل گرفت و تمام حرمت ها شکسته شد ؟
به رسمیت شناختن همجنس بازان از کی شروع شد ؟

افراد و گروه های مذهبی در آمریکا به خودشان آمدند و دلسوزی میکردند که این آزادی های بی حد و مرز جنسی مغز کودکان جامعه را نابود میکند ! اما کسی به حرفشان حتی گوش نمیکرد …
صحیت های آخر میشل مارن (پ-ورن استار سابق) : من اون زمانا مثل یک سگ بودم که برای زنده ماندن مجبور بودم به هر ذلت و خفتی تن بدم !
شما مردم ایران برای تفریح و شنا توی دریایی دارید لباساتون را در میارید که سالهاست سونامی اش از ما رد شده ، مردم وقتی از قوانین خدا پیروی کنن میتونن شادی واقعی را تجربه کنند.
نقد مستند :
1 – مستند پس از مدتی سختگیری ها توانست مجوز پخش را بگیرد البته فقط در اکران های محدود دانشگاهی و اینترنتی و هرگز در رسانه ملی پخش نشد.
2 – مستند ساز سعی کرده تمام حرف هایش را بدون تعارف و سانسور بزند که البته این در نوع خودش قابل تحسین است ، از طرفی سفر کارگردان به آمریکا و از نزدیک بررسی شرایط و ساخت مستند سختی های خودش را داشته و سعی نکرده مثل خیلی از مستند سازها به تصاویر آرشیوی و دورکاری رضایت دهد.
3 – مستند ایکسونامی به نوعی تکمیل کننده مستند های انقلاب جنسی ساخت حسین شمقدری است که این دفه کارگردان با کمک به استناد تاریخی ایالت متحده آمریکا ، سعی در روشن کردن زوایای پنهان دارد.
4 – محور اصلی ایکسونامی یه بازگیر پ-ورن میباشد به همین خاطر افرادی ایراد میگیرند که این فرد نمیتواند راوی شخص مثبتی در سپردن مغز و فکر مخاطب باشد ولی باید توجه کرد که مخاطب این مستند افراد بالای 18 سال هستند و حتما برای نتیجه گیری درست باید تا آخر مستند را تماشا کرد و زود قضاوت نکرد.
5 – مستند قصد توهین و یا بدنشان دادن جوامع غربی را ندارد ، از طرفی در این انقلاب جنسی ما نیز وارد شده ایم و ما باید با چشمانی باز تصمیمات بهتری بگیریم.
تصاویری از اکران ایکسونامی :


اکران ایکسونامی همزمان در تهران ، مشهد ، اصفهان



اکران مستند ایکسونامی در دانشگاه تهران

اکران مستند ایکسونامی در دانشگاه یزد



کتاب «تنها زیر باران» روایت هایی خوانده نشده از زندگی شهید مهدی زین الدین فردی که با درخواستش تحصیلش در دانشگاهای فرانسه مورد موافقت قرار گرفته بود اما ....
این اثر کوشیده است با روایت هایی نو و دست اول به برهه های کم تر خوانده شده زندگی شهید مهدی زین الدین بپردازد.

تفاوت متن این کتاب با کتبی که در حوزه زندگی این شهید نوشته شده در این است که تنها زیر باران با رعایت یک سیر تاریخی سعی کرده هر روایت را در زمان خود بیان کند؛ بدین ترتیب توانسته تصویر نسبتا جامعی از فراز و نشیب های حیات فرمانده لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) ارائه دهد.
این کتاب در قطع رقعی و در 312 صفحه به رشته تحریر درآمده و از سوی انتشارات حماسه یاران وارد بازار شده است.
در بخشی از کتاب آمده است: «میخواست ادامه تحصیل بدهد. قصد داشت برود خارج. به دانشگاه های معتبر جهان درخواست پذیرش داده بود. چون امام پاریس بودند برای دانشگاه های فرانسه هم فرستاد. مدارکش را که پست کرد، رفت دنبال یادگیری زبان. انگلیسی را یاد گرفت. زبان فرانسه را تازه میرفت که از پاریس برایش نامه آمد. با درخواستش موافقت کرده بودند. همه کارهایش را راستوریس کرد تا برود. فقط مانده بود بلیط هواپیما بگیرد که...»

مهدی زین الدین، در اوج جوانی و با وجود تجربه کم در عرصه مدیریت و جنگ، تبدیل به یکی از شاخصترین فرماندههای آن سالها میشود و این یکی از مهمترین دلایلیست که باید به خاطرش، از زین الدین گفت و از زین الدین شنید. زین الدینی که رهبر معظم انقلاب در توصیفش میگوید که او ستارهای درخشان بود و فقدانش ما را داغدار کرد.
خاطرهای که در ادامه میآید برشی از کتاب تنها؛زیرباران است؛ روایتی عجیب از حاج قاسم سلیمانی درباره شهید مهدی زین الدین :
« هیجانزده پرسیدم: «آقامهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش، توی جادهی سردشت...» حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم کوتاهی کرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسههاتون میام. مثل اینکه هنوز باور نکردی شهدا زندهن.» عجله داشت. میخواست برود. یک بار دیگر چهرهی درخشانش را کاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا که میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم.» رویم را زمین نزد.ـ قاسم، من خیلی کار دارم، باید برم. هرچی میگم زود بنویس.هولهولکی گشتم دنبال کاغذ. یک برگهی کوچک پیدا کردم. فوری خودکارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم.»ـ بنویس: «سلام، من در جمع شما هستم»همین چند کلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی که چاشنیِ التماس داشت، گفتم: «بیزحمت زیر نوشته رو امضا کن.» برگه را گرفت و امضا کرد. کنارش نوشت: «سیدمهدی زینالدین» نگاهی بهتزده به امضا و نوشتهی زیرش کردم. باتعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو که سید نبودی!»ـ اینجا بهم مقام سیادت دادن.از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم»