-
يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۸، ۰۵:۱۲ ب.ظ
-
۱۲۳۶۶
کتابی که رهبر معظم انقلاب فرمودند: باید داستان زندگی قهرمانان آن در تاریخ ثبت شود.
توصیه میکنم ادامه مطلب را حتما بخوانید.
این کتاب چند سالی هست که جزو پرفروش ترین کتاب های ایران میباشد.
قصه حول دو جوان متدین دهه هفتادی است که ماجراهای گوناگونی را در طی رسیدن به هم و بعد از آن در طول زندگی مشترک طی میکنند. روایتی از دو جوان عاشق که پا بر امیال نفسانی میگذارند و علی رغم سختی ها مانع یکدیگر نمیشوند.
سبک قصه به گونه ای نوشته شده است که نه تنها ملال آور نیست، بلکه خواننده خود را در درون قصه می بیند و انگار او نیز مثل حمید و فرزانه از نزدیک این ماجراها را مشاهده میکند.
اگر کسی این کتاب را از ابتدا تا انتها بخواند، قطعا به دو نکته زیر اعتراف میکند:
- یک داستان عاشقی است که تا الآن در هیچ سریالی ندیدهام
- امکان ندارد که این کتاب را تا آخر بخوانی و خندهها و گریههای عمیقی نداشته باشی
به قدری همسر بزرگوار شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی داستانهای مختلف از ابتدای آشنایی با این شهید که پسر عمهاش میشود را با جزئیات تعریف میکند که شما مانند یک سریال میتوانید هر شب در درون ذهنتان این تصاویر دقیق را به صورت یک فیلم واضح مشاهده کنید و حسابی لذت ببرید. اما این سریال واقعی است و نمیتوانی آخر آن بگویی که همهاش داستان بود و بازیگران آن الآن صحیح و سالم هستند. آخر داستان با تمام وجودت دوست داری که ای کاش این سریال بود و یک داستان تخیلی تا تمام رنجهای همسر شهید را در فراع عزیزش حس نکنی و هر زمان یاد آن میافتی، شرمنده این شهدا و خانوادههای عزیزشان نشوی اما چه میشه کرد که این داستان واقعی است.
در کتاب یادت باشد تمام داستانهای آشنایی شهید حمید سیاهکالی عزیز با همسرشان تا روزهای بعد از شهادت را از زبان همسرشان میخوانید و تنها راوی این کتاب ایشان است که الحق و الانصاف کار بزرگی کردند که باعث تولید این اثر زیبا، دلنشین و سرشار از درسهای زندگی شدند.
در این چند شب که این کتاب زیبا را میخواندم، لحظات خاص و شیرینی را تجربه کردم و خیلی درسها از زندگی این شهید بزرگوار و همسرشان گرفتم که از همسر شهید و تمام دستاندرکاران تولید کتاب یادت باشد کمال تشکر را دارم و امیدوارم این کتاب به زودی به تمام زبانهای زنده دنیا چاپ شود تا مردم دنیا کمی از عشق واقعی را بفهمند.
لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب (س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ میزنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو میفهمم»
از پیشنهادم خوشش آمده بود، پلهها را که پایین میرفت برایم دست تکان میداد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!» لبخندی زدم و گفتم: یادم هست! یادم هست!
-یادت باشه (دوستت دارم)
+یادم هست (منم دوستت دارم)