-
يكشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۷، ۰۲:۵۸ ق.ظ
-
۹۴۲




کلیپ صوتی ، عنایت حضرت زهرا(س)به جوان گناهکار
از استاد دانشمند
.





در این خصوص فرشیدی وزیر سابق علوم می گوید: «ممکن است در واژههایی مثل عدالت و گسترش آموزش با یونسکو همنظر باشیم ولی هنجارهای اخلاقی ما متفاوت با آنهاست و آنها به هنجارهای ما اعتقادی ندارند لذا در اجرای این سند دچار مشکل میشویم. این سند انسانی را تصویر میکند که بایستی در نظام سلطه هضم شود. ما در ایران به عدالت جنسیتی بر مبنای ویژگیهای خاص زنان و مردان اعتقاد داریم ولی در سند ۲۰۳۰ تعهد دادهایم تا برابری جنسیتی را اجرا کنیم. این برابری مفهومی متفاوت از عدالت دارد. در سند ۲۰۳۰ از حقوق بشر، سبک زندگی پایدار، شهروند جهانی و تنوع فرهنگی یاد میشود که شاید کلماتی زیبا باشند ولی در باطن هیچ سنخیتی با باورهای ما ندارند.






یک هنرپیشه جذاب ، یک مدل زیبا ،کسی که شهرت و محبوبیتش با اوج گرفتن «گروه رقص و موسیقی فابریک» در روسیه، به بالاترین حد رسید، کار و شغل و درآمد و محبوبیت و شهرت و خلاصه فکر می کنم تمام زندگی خود را رها می کند و با حجاب می شود.
«ماشا الیلیکینا» نام مشهوری در روسیه و مناطق روسیزبان، البته تا دو سال پیش بود، او راه زندگی خود را تغییر داد و اینک مشغول تدریس زبان است

ماشا الیلیکینا در سال ۱۹۸۳ میلادی در شهر مسکو به دنیا آمد. او پس از به دست آوردن جایزه نفر اول« زیباترین های روسیه» در سال ۲۰۰۱، به شهرت رسید.
ماشا که در رشته گیتار از مدرسه موسیقی فارغ التحصیل شده بود، سال بعد به عضویت گروه رقص و موسیقی فابریک درآمد.
وی سپس در دانشگاه ایالتی ادبیات مسکو به ادامه تحصیل پرداخت. شهرت الیلیکینا در آن زمان به حدی رسیده بود که مجله ماکسیم( پرفروش ترین مجله مردان در روسیه و از پرفروش ترین مجلات در انگلستان) ، تصویری از او بر روی جلد خود چاپ کرد. همچنین مجلات دیگر نیز به چاپ تصاویری از وی پرداختند.

در سال ۲۰۰۷، طبق گفته خودش، یکی از دوستان وی که در شهر دیگری زندگی می کرده است، به حالت کما می رود. ماشا وقتی می بیند کاری از دستش بر نمیآید، مشغول مناجات شده و برای سلامتی دوست خود دعا می کند. فردای آن روز، دوستش که از حالت کما بیرون آمده بود با وی تماس گرفته و می گوید که: دیروز وقتی در حالت کما بودم تو را دیدم که به من خیلی کمک کردی.
آن طور که خود ماشا می گوید، این اولین باری بود که از خدا چیزی می خواست. همین امر سبب تغییر گرایش های دینی او و گرویدن به اسلام می شود.
ماشا که به پنج زبان اروپایی از جمله سوئدی، فرانسوی و انگلستان تسلط دارد، هم اکنون به تدریس زبان در دانشگاه ها و مؤسسات آموزش زبان روسیه مشغول است.
این خواننده و مدل سابق روس می گوید: حتی به ذهنم خطور هم نمی کرد که روزی به حج بروم و از بهترین و گوارا ترین آب، یعنی آب زمزم بنوشم.
امروز من این فرصت را دارم که مقایسه کنم قبلا چه بودم و حالا چه هستم من اکنون با حیات واقعی آشنا شده ام.
اکنون دیگر موفقیت ها و درآمد سابق، آن جلوه ها را برایم ندارد و برایم بی ارزش و منفور هستند.
او پس از محجبه شدن دیگر جلوی دوربین ها ظاهر نمیشود و با رسانهها مصاحبه نمیکند.
مصاحبه رسمی با ماشا الیلیکینا :
آنچه در پی میآید مصاحبه سایت روسی Islam.ru با این هنرمند مسلمان شده است:
•چطور شد که تمام موفقیتها و درخششهای خود روی صحنه را زیر پا گذاشتی و به اسلام گرویدی؟
ماشا: من به لطف خداوند به سوی او گام برداشتم. این اراده خدا بود.
• در زمانی که یک خواننده بودی آیا فکر میکردی که روزی اسلام بیاوری، روزه بگیری و به حج بروی؟
ماشا: نه؛ حتی به ذهنم خطور هم نمیکرد که روزی به حج بروم و از بهترین و گواراترین آب، یعنی آب زمزم بنوشم.

• آیا راهی که برای مسلمانشدن طی کردی، مسیری طولانی بود؟
ماشا: من دو سال است که مسلمان شدهام. یک روز مطلع شدم که یکی از نزدیکترین دوستانم بر اثر یک حادثه در شهری دیگر به حالت کما رفته است. من نمیدانستم که چطور میتوانم به او کمک کنم. آن روز برای اولین بار نماز خواندم و دست به دعا برداشتم و از خدای بزرگ کمک خواستم.
روز بعد همان دوستم با من تماس گرفت و گفت: «در آن حالات بیهوشی من تو را میدیدم و تو خیلی زیاد به من کمک کردی!»، من در آن لحظه بسیار گریستم؛ زیرا برای اولین بار در زندگیام بود که چیزی از خدا میخواستم.
• در حال حاضر به چه کاری مشغولی؟
ماشا: من پنج زبان اروپایی بلد هستم و در حال حاضر در مدرسه و دانشگاه تدریس میکنم. ضمناً برخی از نتهای مجاز شرعی را نیز مینویسم.
• آیا موسیقی هم گوش میدهی؟
ماشا: بله؛ آثار «گروه ریحان»، «گروه سامی یوسف» و «گروه کت استیونس» ( که پس از اسلام آوردن نام خود را «یوسف اسلام» گذاشت) را گوش میکنم.
• آیا چیزی از قرآن هم آموختهای؟ آیا آمادگی داری که زبان عربی را هم به آن پنج زبان اروپایی اضافه کنی؟
ماشا: در ابتدا فکر میکردم که آموختن زبان عربی مشکل باشد. اما آن را شروع کردهام و خیلی هم آن را دوست دارم و فکر میکنم کلیدی برای فهم دانش برتر باشد.
• چرا گرایش به اسلام نسبت به ادیان دیگر بیشتر است؟
ماشا: اسلام نسبت به ادیان دیگر، محکمترین اساس را دارد. تمام قواعد اسلام در زندگی کاربرد دارند. راه اسلام سعادتبخش است.
• از اینکه مسلمان شدهای چه احسای داری؟
ماشا: احساس خوشبختی. امروز من این فرصت را دارم که مقایسه کنم قبلاً چه بودم و حالا چه هستم. من اکنون با حیات واقعی آشنا شدهام، پس خوشبختم.
• و چه تفاوتی با قبل داری؟
ماشا: ایمان به خدا زندگی مرا متحول کرد. میل به عبادت خداوند در فطرت و وجود همه انسانها نهاده شده است. من اطمینان دارم که خداوند به ما تفکر و تعقل نداده است تا بیاییم، زندگی کنیم، بخوریم، بخوابیم و بمیریم. خدا به ما فرصت زندگی کردن داده است تا به او برسیم.
• آیا گاهی به موفقیتها و درآمد سابق خود فکر نمیکنی؟ حسرت آن دوران را نمیخوری؟!
ماشا: آن جلوهها، پس از مسلمان شدن، برایم بیارزش و منفور هستند.
• از اینکه آشکارا خود را مسلمان معرفی میکنی هراس نداری؟
ماشا: نه نمیترسم. برعکس، تکلیف و وظیفه خود میدانم که دیگران را از راه گمراهی بازدارم و به عنوان الگویی برای آنها باشم.
• از اینکه عکسهای سابقت در اینترنت هست ناراحت نیستی؟
ماشا: من خودم دوست ندارم به این عکسها نگاه کنم. اما اشکال ندارد که مردم آنها را ببینند تا برایشان عبرت شود و بدانند که انسان میتواند تولد دیگری داشته باشد و از نو به دنیا بیاید. انسان میتواند توبه کند و با انجام کارهای خوب، تمام سیاهیهای گذشتهاش را پاک کند، ان شاء الله.
• اینک چه چیزی از «اسلام» میتوانی به دیگران بگویی؟
ماشا: اسلام میگوید: «اگر نمیتوانی راجع به خدا بیندیشی حداقل سعی کن از قید خودت رهایی یابی و پلیدیهای نفست را مهار کنی؛ رذایلی مانند خودپسندی، تکبر، حسد، ظلم، دروغ، خودستایی و خودنمایی». اگر کسی میخواهد به سوی اسلام گام بردارد فقط باید اندیشه کند و از فطرت خود مدد بگیرد.
• چه پیامی برای مسلمانان داری؟
ماشا: آرزو میکنم که کارهای نیک و عبادات برادران و خواهران دینی من مورد قبول خداوند متعال قرار بگیرد و رحمت خدا بر خانههای آنان ببارد.
• و برای غیر مسلمانان؟
ماشا: امیدوارم کسانی که هنوز به دین اسلام مشرف نشدهاند لحظهای به خود بیایند و فارغ از انبوه اطلاعات پوچ و بیهودهای که چشم و گوش مردم این عصر را فرا گرفته است کمی اندیشه کنند.

مریم فرانسوا کراح که به امیلی فرانسوا نیز مشهور است، بازیگر انگلیسی است که در سال 1983 متولد شد و در سال 2003 و در سن 21 سالگی مسلمان شد. در سال 1990 ، یعنی در سن 7 سالگی به خاطر ظاهر زیبایش در فیلم "در حس و حساسیت"، نقش ایفا کرد اما هم اکنون نماینده دانشگاه اسلامی آکسفورد است و با حجاب اسلامی در برنامه های مختلف تلویزیونی که درباره جایگاه زنان مسلمان در جامعه است، آشکار می شود.
اندکی در مورد مسلمان شدن او:
این بازیگر انگلیسی تازه مسلمان، علت گرویدن خود به دین اسلام را درخشش عدالت اجتماعی در دین اسلام می داند.او در این باره می گوید: "فهمیدم که در راهی که به سوی اسلام برگزیدم عدالت اجتماعی در شخصیت مسلمانان پایه گذاری شده و نیروی عظیم این عدالت نیز جزوی از وجود من شد."
مریم فرانسوا کراح در یک برنامه تلویزیونی که از شبکه فاکس نیوز پخش شد گفت: عوامل بسیاری باعث شد تا این تغییر را در خود ایجاد کنم و یکی از آنها کشش من به مطالعه زندگی پیامبر اکرم (ص) حضرت محمد (ص) بود و باور دارم او یکی از مظاهر درک نشدنی تاریخ است.
وی ادامه داد: از طریق مطالعه تفکرات رسول خدا (ص) دریافتم که ایشان مظهر عدالت و برابری در میان جامعه مسلمانان بوده اند. خداوند عدالت را دوست دارد و همه مسلمانان اعمالشان را بایستی به سمت احترام به عدالت محوریت بخشند.
وی در اشاره به برخی از احکام و دستورات اسلام اشاره کرد: در بخشش کسی که به توی بدی کرده، معلق شدن به کسی که تو را ترک کرد و نیکی طلب کردن برای کسی که برای تو بدی خواستی و گفتن حقیقیت حتی اگر به ضرر تو باشد از جمله نکات برجسته اسلام است.
سارا بوکر :

سارا بوکر، هنر پیشه، مدل و مانکن تازه مسلمان آمریکایی، توضیحاتی را درباره خود ارائه داده است.
به گزارش سایت تازه مسلمانان او در گفتگویی خود را اینگونه معرفی و علت مسلمان شدنش را اینگونه بیان می کند:
من یک زن امریکائی هستم که در مرکز امریکا بدنیا آمده ام. من مانند هر دختر دیگری بزرگ شدم. با علاقه و تعلق خاطر شدید به زرق و برق زندگی در “گران شهرها”. در نهایت من به فلوریدا و از آنجا به ساحل جنوبی میامی نقل مکان کردم. یک منطقه پرشور برای آنهائی که در جستجوی “زندگی پر زرق و برق” هستند. طبیعتا، من آنچه که یک دختر معمولی غربی انجام می دهد را انجام می دادم.
براساس ارزیابی ارزش خودم بر مبنای میزان جلب توجه دیگران من به ظاهر و جذابیت و گیرائی خودم توجه داشتم. من مرتبا ورزش می کردم و یک مربی شخصی شدم. یک خانه شیک لب دریا خریدم و توانستم یک سبک زندگی “با کلاس” برای خود فراهم کنم
سالها گذشت تا متوجه شوم که هر چه بیشتر در “جذابیت زنانگی ام” پیشرفت می کنم درجه رضایت شخصی و خوشبختی ام افت می کند. من برده مد بودم. من گروگان ظاهرم بودم.
به علت افزایش مستمر فاصله میان رضایت شخصی من و سبک زندگی ام، من در فرار از الکل و مهمانی ها (پارتی ها) به مراقبه (مدیتیشن) و مذاهب غیرمتعارف پناه می بردم. اما یک فاصله کوچک به یک دره تبدیل گشت. و در نهایت متوجه شدم که تمامی آنها فقط یک مسکن هستند و نه یک درمان موثر.
یازده سپتامبر ۲۰۰۱، زمانی که من شاهد رگبار پی در پی اسلام، ارزشها و فرهنگ اسلامی، و اعلام شرم آور “جنگ صلیبی جدید” بودم، توجه ام به چیزی بنام اسلام آغاز شد. تا آن زمان، تمام چیزهائی که برای من با اسلام تداعی می گردید عبارت بودند از: زنان پوشیده در “چادر”، کتک زنندگان زنان (همسران)، حرام ها، و یک دنیا ترور و وحشت.
یک روز من با قرآن، کتابی که در غرب بطور منفی کلیشه ای معرفی شده است برخورد کردم. در ابتدا سبک و نحوه برخورد قرآن مرا تحت تاثیر قرار داد، و سپس نگاه آن به هستی، زندگی، آفرینش، و ارتباط میان خالق و مخلوق مرا به شگفتی آورد. من قرآن را خطابه ای مملو از بصیرت و بینش برای قلب و روح، بدون نیاز به هیچ مترجم (مفسر) و کشیشی یافتم.
سرانجام من حقیقت را دریافتم: فعالیت ارضاء کننده جدید من چیزی جز قبول مذهبی بنام اسلام، که می تواند سرچشمه آرامش برای من بعنوان یک مسلمان “فعال” باشد، نبود.
من یک ردای زیبای بلند و یک پوشش سر که شبیه لباس عرفی زنان مسلمان است خریداری کردم و در خیابان ها و محله هائی که روزهای پیشین با شلوار کوتاه، بیکینی، و یا با لباس کار “شیک” سبک غربی در آنها راه میرفتم، ظاهرشدم. اگر چه مردم، چهره ها، و مغازه ها همه همان ها بودند، اما یک چیز بطرزی چشمگیر و استثنائی متفاوت بود، من همان نبودم و نه آرامشی که من برای اولین بار در زن بودن تجربه کردم.
من احساس کردم که همه زنجیرها پاره شده اند و من بالاخره آزاد شده ام. من از چهره های حیرت زده جدید مردم، در مکانی که زمانی چهره هائی که پر از نگاه های شکارچی برشکار بود را تجربه کرده بودم، لذت می بردم. ناگهان یک بار از دوش من برداشته شد. من دیگر تمامی وقت ام را صرف خرید، آرایش، درست کردن موهایم، و تمرین بدنی برای خوش اندام شدن نمی کردم. سرانجام، من آزاد شدم.
من از حجاب رضایت داشتم، اما دیدن رو به افزایش زنان مسلمانی که از نقاب استفاده می کنند کنجکاوی مرا درباره نقاب برانگیخت. من نظر همسر مسلمانم را، که پس از اسلام آوردن با او ازدواج کردم، درباره گذاشتن نقاب و یا بسنده کردن به حجاب را جویا شدم. به نظر او حجاب در اسلام امری واجب است، در حالی که نقاب نیست. در آن زمان، حجاب من شامل پوشش سری که تمامی سر مرا بجز صورتم رامی پوشاند، و یک ردای سیاه بلند گشاد بنام “عبا” که تمامی بدن مرا از گردن تا نوک پا را می پوشاند، بود.
هیچ چیز مرا از تعویض بیکینی ام در ساحل جنوبی و زندگی پر زرق و برق سبک غربی ام با زندگی کردن در آرامش با خالقم و لذت بردن از زندگی در میان همنوعانم بعنوان یک شخص با ارزش، خوشحال نمی کند. بدین دلیل است که من استفاده از نقاب را انتخاب کرده ام، و تا پای مرگ از حق لاینفک ام برای پوشیدن اش دفاع خواهم نمود.
به شما زنانی که مفاهیم زشت کلیشه ای علیه حجاب فروتنانه اسلامی را می پذیرید، می گویم که: شما نمی دانید که چه چیزی را دارید از دست می دهید.
« از این نمونه ها بسیار زیاد وجود دارد »
مستند کوتاه دخترک فقط موقع نماز چادر می پوشید...(چند فریم فکر)

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت:
ببخشید آقا! من میتونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد:
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری... غلط میکنی تو و هفت جد آبادت، خجالت نمیکشی؟
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحشهای مرد عصبی شود و عکسالعملی نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد:

خیلی عذر میخوام فکر نمیکردم این همه عصبی و غیرتی بشین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت میبرن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم
مرد خشکش زد ...
همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد...
+آسیب شناسی هرزه بینی در ادامه مطلب ...

هرزه بینی(مبتذل بینی)
داشتن شهوت از ویژگی های انسان است، ولی در صورتی وجود این غریزه مفید است که به صورت متعادل اداره شود. افراط در شهوت، عقل را ضعیف می کند و انسان را به وادی هوای نفس و گناه وارد می نماید. دستورات اسلام به گونه ای است که هم باعث حفظ این نیرو می شود و هم آن را کنترل می نماید و به حفظ تعادل آن توصیه می کند؛ زیرا انسان در مسیر سعادت و بهروزی و رسیدن به قرب الهی نیازمند ابزارها و زمینه های است که او را پاداش داده و آماده سازد. چشم و گوش و سایر ابزار معرفتی خود را کنترل نماید تا عقل و فکر او را به تسخیر نگیرد، چون طبیعی است که چشم، شاهد تأثیرات عمیق و فوری است که از آهنگ و فیلم های مبتذل برمی خیزد، بر دل می نشیند و در قلب شور و هیجان بر پا می کند، تا آن جا که این ارتعاشات سوار بر احساس آدمی او را به وادی خیال، شهوت، فساد و بی بند و باری سوق می دهد. این پیشامد موجب می شود که عقل از محاسبات جدی، دقیق و واقع بینانه به دور بیفتد، و در نهایت به پژمردگی، ستم یا افسردگی در انجام وظایف دینی و الهی (فردی و اجتماعی) منتهی شود. به اتفاق همه دانشمندان علم اخلاق، رمز خوشبختی و سعادت حقیقی بشر در کنترل اعضاء و جوارح و تعدیل احساساتش نهفته است که از آن به عدالت تعبیر می شود و آن به معنای واقعی کلمه در منطبق کردن مسیر زندگی با راه خدا که صراط مستقیم است خلاصه می شود، زیرا روح آرامش و اطمینان آن جاست.
اختلال «هرزه بینی» در دنیای مجازی که از ارمغان های تکنولوژی رسانه ای دوره پست مدرنیزم، نقش بی بدیلی در ایجاد، تشدید و تو سعه آن دارد، متعلق به قشر جوان و یا یک گروه سنی خاص نیست بلکه موضوعی است که براحتی می تواند بر هر گروه سنی، جنسی، ملیتی، گروه های فرهنگی و حتی مذهبی تأثیر گذار باشد. با چنین رفتارهایی باید قبل از اینکه غیرقابل کنترل شوند، مقابله کرد. هرزه بینی هم مثل چیزهای دیگر، عادتی اعتیادزا است که خیلی زود از کنترل خارج می شود. باور این نکته ضروری است که هرزه بینی و هرزه نگاری تنها تولید و مشاهده جنسی نیست بلکه اعتیادی است که همچون مواد مخدر، ویرانگر و دارای درجات مختلف می باشد.
تعریف هرزه بینی
«هرزه بینی» به معنای استفاده (غالبا مشاهده) مطالبی است مستهجن که از لحاظ جنسی آشکار هستند و عمدتاً به قصد تحریک جنسی ارائه می شوند که اغلب دارای سه خصیصه هستند:
1- به طور کلی، خواهان یک علاقه شدید (وقیح، هولناک، بی شرمانه یا شهوانی) جنسی هستند؛
2- ارتباط جنسی را به شیوه ای آشکار و آزار دهنده توصیف می کنند. (به عبارت دیگر، از معیارهای جامعه کنونی فراتر می روند و توصیفاتی از ارضا یا فعالیت جنسی را بیان می کنند)؛
3- به طور کلی فاقد ارزش ادبی، هنری، سیاسی و علمی هستند.

همانگونه که می دانید ملاک قبولی اعمال در قیامت، همراهی عمل با نیت تقرب به خدا (در عبادات) و تطابق ظاهر آن عمل با دستور شرع است. در زمان غیبت ائمه (علیهم السلام) منشاء دستورات شرعی (به فرموده خود معصومین) فقها و مراجع عظام تقلیدند. پس ملاک قبولی اعمال، مطابقت آن با دریافت اجتهادی (برای مجتهد) و تبعیت آن از فتوای مرجع تقلید (برای غیر مجتهد) است؛ به نظر مراجع عظام در این مورد نگاهی بیاندازیم:
همه مراجع بزرگوار تقلید بر این باورند که: «نگاه به فیلم های محرک و شهوت انگیز، جایز نیست و بین مجرد و متأهل تفاوتی ندارد»1
تصاویر و عکس های شهوت انگیز نیز به همین حکم ملحق شده است.
ایشان حتی به بهانه تحریک جنسی (مقدمه آمیزش جنسی با همسر) نیز چنین رفتاری را جایز نمی دانند: «تحریک شهوت با نگاه به فیلم هاى مبتذل و جنسى، جایز نیست»2
علت شناسی
این ناهنجاری رفتاری (هرزه بینی ) از نظر روانشناسان دارای علل عدیده ای میباشد مثل : آسیب های زمان کودکی ، استرس و فشارهای عصبی،رؤیاپردازی های شهوانی ،رفتارهای نامتعارف والدین آشنایان و دوستان و ... که ما در صدد بیان یک به یک آن ها نیستیم و در پی آسیب شناسی این مشکل هستیم .
آسیب شناسی
برخی آثار فاجعه آمیز این انحراف را می توان اینگونه برشمرد: این فیلم ها اثرات مخربی را در بافت خانوادها و به تبع آن در جامعه دارد و باعث تخریب بنیان های ارشی فرهنگی و اعتقادی افراد میشود غریضه جنسی که به خودی خود سرکش و قوی هست با دیدن این صحنه ها سر به طغیان بر میدارد دیگر نه زوجین از هم راضی میشوند و نه ازدواج مشکل را حل میکند افراد تنوع طلب شده و وقاحت این امر در نظرشان از بین میرود و مشکل به اینجا ختم نمی شود و روح و روان شخص را تخریب کرده و نابود میسازد .
این تصاویر چنان در ذهن ببیننده نقش می بندد که مدتهای مدید جلوی چشم می ماند در این جا بهتر است که به تجربه دکتر روان شناس، «مک گاف» در دانشگاه کالیفرنیا بپردازیم. یافته های او (که بسیار ساده شده اند) نشان می دهند که خاطرات تجربه هایی که به هنگام تحریکات احساسی (مثل تحریک جنسی) رخ می دهند، توسط هورمون غده آدرنال در مغز می نشینند و پاک کردن آنها دشوار است. این فرض می تواند تا حدودی اثر اعتیاد به هرزه نگاری و هرزه بینی را توصیف کند.

پژوهشگران آلمانی معتقدند که اعتیاد به دیدن صحنه های مستهجن سبب انزوا و دوری فرد از اجتماع و کاهش روابط اجتماعی او می شود.
دیدن عکس ها و فیلم های مبتذل، به ویژه جوانان را، در یک حال تحریک دائم قرار می دهد تحریکی که سبب کوبیدن اعصاب آنان و ایجاد هیجان های بیمارگونه عصبی و گاه سرچشمه امراض روانی می گردد.
این گناه، پیوند انسان با خدا را سست و در صورت استمرار، این پیوند را قطع و ایمان او را زایل می گرداند؛ غریزه جنسی انسان را به طور افراطی تحریک کرده؛ او را از فعالیت های مثبت انسانی بازداشته؛ به سمت ارتکاب فحشا و منکرات سوق می دهد. بدین وسیله انسانیت انسان که سرمایه وجودی انسان است را از او سلب می کنند.
محروم شدن از شیرینی و لذت انس با خدا: هشیار بودن این تصاویر در ذهن و مرور دائمی و ناخودآگاه آن، حضور قلب را در عبادات به خطر می اندازد و تکرار نافرمانی خدا، بهره رابطه با او را از لذت می اندازد.همانگونه که روایات نیز بر این امر تصریح دارند، ولنگاری جنسی و ارتباطی، باعث بروز قساوت قلب می شود و مرگ معنوی قلب را درپی دارد.
و اما عذاب های فوق تصور برای این گناه بی شرمانه هرچند عرصه قیامت، صحنه بروز تمامیت فرد است که عمل و رفتار نیز در آن دارای نقش است اما همانگونه که عرفا و فلاسفه اسلامی بیان داشته اند، تمامیت انسان به روح و نفس اوست. حال حال روحی که تمام توانمندی های خود را فراموش نموده و تنها به بعدی حیوانی، آن هم به شکلی نامعقول و نامشروع، پرداخته است، چگونه خواهد بود؟ کاشته های مزرعه کوچک دنیا، وقتی به وسعت بینهایت آخرت، گسترده می شود، این همه تأثیرات روحی و جسمی، چه نمایی خواهد داشت؟
درمان

قبل از هر توصیه ای لازم است این موضوع مهم را به شما عزیزان یاد آوری کنم که در روانشاسی یک اصل هست که هر چه انسان را از چیزی بر حذر دارند و به شکل تحکمی مانع او شوند بیشتر جذب آن چیزی میشود که از آن نهی شده است مثلا در فضای اینترنت دقت کنید برای جذب مخاطب بیشتر مثلا می نویسند (بالای 18 سال) و اذهان ناخود آگاه به طرف آن هجوم می برند و بنا بر همین اصل الآن ما هر چه به خود و دیگران بگوییم نکن ،نبین،نرو، بدتر میشود .
چه باید کرد؟: بهترین راه اینست که ذهن را مشغول داریم دیگر جنبه هایش را پرورش دهیم تا آن جنبه ای را که مایل به حذفش هستیم در تنگنا قرار گیرد مثلا ذهن را به فعالیت واداریم مثل حل جدول
دیدن فیلم های جذاب و سالم مطالعه و عبادت ، ذهن را به هر چیز عادت دهیم همان جنبه برایش پر رنگ می شود و در همان راستا حرکت میکند مثلا افراد چاق اکثر اوقات دارند به خوراکی ها فکر می کنند و اینکه چیزی پیدا کنند و بخورند اگر ما خود به مطالعه عادت دهیم و به مطالعه مان جهت دهیم مغز ما به طور خودکار سایر جوانب را محدودتر می کند.
ببینید مولای ما اما علی (علیه السلام) چقدر زیبا فرموده اند که: «نفس را مشغول نگاه دارد، که اگر چنین نکنی، او تو را مشغول [خود] خواهد کرد».
نصب تصاویر معنوی در خانه نیز به گونه ای که جلوی چشم باشد مفید است.
و مهم تر از همه اینکه به خدا پناه ببریم و خود را دعا کنیم «ربّ انّی اَعوذُ بِک مِن هَمَزاتِ الشّیاطین و مِن خُطُوات الشیاطین». و از توکل به خدا و توسل به ائمه (علیهم السلام) غافل نشوید.
جوانک شاگرد بزاز ، بی خبر بود که چه دامی در راهش گسترده است. او نمی دانست این زن زیبا و ثروتمند ، که به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد می کند ، عاشق دلباخته اوست و در قلبش ، توفانی از عشق وهوس برپاست.
روزی همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی جدا کردند. آنگاه به بهانه این که پارچه ها سنگین است ، نمی تواند تا خانه آن را به دست بگیرد و پول نیز همراه ندارد. گفت:
« پارچه ها را بدهید این جوان بیاورد و در خانه به من تحویل دهد و پولش را بگیرد.»
مقدمات کار ، پیش تر از سوی زن فراهم شده بود. خانه از نامحرمان خالی بود و جز چند خدمتکار رازدار ، کسی در خانه نبود.
محمد بن سیرین ، که عنفوان جوانی را می گذراند و از زیبایی بهره مند بود، پارچه ها را بر دوش گرفت و همراه زن شد. تا قدم به خانه گذاشت ، در از پشت بسته شد . او را به داخل اتاقی مجلل راهنمایی کردند.
محمد منتظر بود که خانم هر چه زودتر بیاید و جنس را تحویل گیرد و پول را بپردازد . انتظار به طول انجامید . پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی که خود را آراسته بود. پا به اتاق گذاشت.
جوان زیبا ، بی درنگ فهمید که دامی برایش گسترده اند. گمان کرد که با موعظه و نصیحت یا خواهش و التماس ، خانم منصرف می شود ، اما دید این کار ، خشت بر دریا زدن است.
خانم زیبا ، عشق سوزان خود را برای محمد شرح داد. به او گفت:« من خریدار اجناس شما نبودم ، خریدار تو بودم!»
جوان ، زبان به نصیحت و اندرز گشود و از خدا و قیامت سخن گفت ، ولی در دل زن اثر نکرد. التماس و خواهش کرد ، فایده نبخشید. زن گفت: چاره ای نیست باید کام مرا برآوری و همین که دید محمد در عقیده خود پا می فشارد ، تهدید کرد و گفت:
« اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا کامیاب نسازی ، فریاد می کشم و می گویم این جوان نسبت به من قصد بدی دارد. آنگاه معلوم است که بر سرت چه خواهد آمد.»
موی بر بدن جوان زیبا راست شد. از یک سو ، ایمان و عقیده و پرهیزکاری به او فرمان می داد که پاکدامنی خود را از کف ندهد و از سوی دیگر ، سرپیچی از تمنای زن ، به بهای جان و آبرو و همه چیزش تمام می شد. چاره ای جز تسلیم ندید.
اما ناگهان اندیشه ای همچون برق از خاطرش گذشت. فکر کرد یک راه باقی است. باید کاری کنم که عشق این زن به نفرت تبدیل شود و خود از من دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم ، باید یک لحظه آلودگی ظاهر را بپذیرم.
پس به بهانه مستراح ، از اتاق بیرون رفت و با سر و لباس آلوده به نجاست بازگشت و به سوی زن آمد. تا چشم زن به او افتاد. روی در هم کشید و بی درنگ او را از منزل بیرون کرد.
منبع: داستان راستان، شهید مطهری، ج 2، ص 53.

موسی بدون توشه راه و سفر، با پای پیاده به سوی مَدْین روانه شد و فاصله بین مصر و مدین را در هشت شبانهروز پیمود، در این مدّت غذای او سبزیهای بیابان بود و براثر پیادهروی پایش آبله کرد، هنگامیکه به نزدیک مَدْین رسید، گروهی از مردم را در کنار چاهی دید که از آن چاه با دلو، آب میکشیدند و چهارپایان خود را سیراب میکردند، در کنار آنها دو دختر را دید که مراقب گوسفندهای خود هستند و به چاه نزدیک نمیشوند، نزد آنها رفت و گفت: «چرا کنار ایستادهاید؟ چرا گوسفندهای خود را آب نمیدهید؟»
دختران گفتند: «پدر ما پیرمرد سالخورده و شکستهای است، و به جای او ما گوسفندان را میچرانیم، اکنون بر سر این چاه مردها هستند، در انتظار رفتن آنها هستیم تا بعد از آنها از چاه آب بکشیم.»
در کنار آن چاه، چاه دیگری بود که سنگی بزرگ برسر آن نهاده بودند که سی یا چهل نفر لازم بود تا با هم آن سنگ را بردارند، موسی ـ علیه السلام ـ به تنهایی کنار آن چاه آمد، آن سنگ را تنها از سر چاه برداشت و با دلو سنگینی که چند نفر آن را میکشیدند، به تنهایی از آن چاه آب کشید و گوسفندهای ان دختران را آب داد، آنگاه موسی، از آنجا فاصله گرفت و به زیر سایهای رفت و به خدا متوجّه شد و گفت:
«رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَی مِنْ خَیرٍ فَقِیرٌ؛ پروردگارا! هر خیر و نیکی به من برسانی، به آن نیازمندم.»[1]
امانتداری و پاکدامنی موسی ـ علیه السلام ـ
دختران به طور سریع نزد پدر پیر خود که حضرت شعیب ـ علیه السلام ـ پیامبر بود[2]، بازگشتند و ماجرا را تعریف کردند، شعیب یکی از دخترانش (به نام صفورا) را نزد موسی ـ علیه السلام ـ فرستاد و گفت: «برو او را به خانه ما دعوت کن، تا مزد کارش را بدهم.»
صفورا در حالیکه با نهایت حیا گام برمیداشت نزد موسی ـ علیه السلام ـ آمد و دعوت پدر را به او ابلاغ نمود، موسی ـ علیه السلام ـ به سوی خانه شعیب حرکت کرد، در مسیر راه، دختر که برای راهنمایی، جلوتر حرکت میکرد، دربرابر باد قرار گرفت، باد لباسش را به
بالا و پایین حرکت میداد، موسی ـ علیه السلام ـ به او گفت: «تو پشت سر من بیا، هرگاه از مسیر راه منحرف شدم، با انداختن سنگ، راه را به من نشان بده. زیرا ما پسران یعقوب به پشت سر زنان نگاه نمیکنیم.»
صفورا پشتسر موسی آمد و به راه خود ادامه دادند تا نزد شعیب ـ علیه السلام ـ رسیدند.
ملاقات موسی ـ علیه السلام ـ با شعیب ـ علیه السلام ـ و مهماننوازی شعیب ـ علیه السلام ـ
شعیب ـ علیه السلام ـ از موسی ـ علیه السلام ـ استقبال گرمی کرد و به او گفت: «هیچگونه نگران نباش از گزند ستمگران رهایی یافتهای، اینجا شهری است که از قلمرو حکومت ستمگران فرعونی، خارج است.»
موسی ـ علیه السلام ـ ماجرای خود را برای شعیب ـ علیه السلام ـ تعریف کرد، شعیب ـ علیه السلام ـ او را دلداری داد و به او گفت: «از غربت و تنهایی رنج نبر، همه چیز به لطف خدا حل میشود.»
موسی ـ علیه السلام ـ دریافت که در کنار استاد بزرگی قرار گرفته که چشمههای علم و معرفت از وجودش میجوشد، شعیب نیز احساس کرد که با شاگرد لایق و پاکی روبرو گشته است.
جالب اینکه: نقل شده هنگامی که موسی ـ علیه السلام ـ بر شعیب وارد شد، شعیب در کنار سفره غذا نشسته بود و غذایی میخورد، وقتی که نگاهش به موسی (آن جوان غریب و ناشناس) افتاد، گفت: «بنشین از این غذا بخور.»
موسی گفت: «اَعُوذُ باللهِ؛ پناه میبرم به خدا.»
شعیب: چرا این جمله را گفتی، مگر گرسنه نیستی؟
موسی: چرا گرسنه هستم، ولی از آن نگرانم که این غذا را مزد من در برابر کمکی که به دخترانت در آبکشی از چاه کردم قرار دهی، ولی ما از خاندانی هستیم که عمل آخرت را با هیچ چیزی از دنیا، گرچه پر از طلا باشد، عوض نمیکنیم.
شعیب گفت: «نه، ما نیز چنین کاری نکردیم، بلکه عادت ما، احترام به مهمان است.» آنگاه موسی کنار سفره نشست، و غذا خورد.[3] در این میان یکی از دختران شعیب ـ علیه السلام ـ گفت:
«یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِی الْأَمِینُ؛ ای پدر! او (موسی) را استخدام کن، چرا که بهترین کسی را که میتوانی استخدام کنی همان کسی است که نیرومند و امین باشد.»[4]
شعیب گفت: «نیرومندی او از این جهت است که او به تنهایی سنگ بزرگ را از سرچاه برداشت و با دلو بزرگ آب کشید، ولی امین بودن او را از کجا فهمیدی؟»
دختر جواب داد: در مسیر راه به من گفت: پشتسر من بیا تا باد لباس تو را بالا نزند، و این دلیل عفّت و پاکی و امین بودن او است.[5]
ازدواج موسی ـ علیه السلام ـ با دختر شعیب ـ علیه السلام ـ
شعیب ـ علیه السلام ـ به موسی ـ علیه السلام ـ گفت: «من میخواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم به این شرط که هشت سال برای من کار (چوپانی) کنی، و اگر تا دهسال کار خود را افزایش دهی محبّتی از طرف تو است، من نمیخواهم کار سنگینی بر دوش تو نهم، اِن شاءَ الله مرا از شایستگان خواهی یافت.»
موسی ـ علیه السلام ـ با پیشنهاد شعیب موافقت کرد.[6]
به این ترتیب موسی ـ علیه السلام ـ با کمال آسایش در مَدْین ماند و با صفورا ازدواج کرد
در برنامه «آبی آسمانی» که شنبه 93/4/21 به مناسبت روز عفاف و حجاب روی آنتن پخش زنده شبکه تهران رفت ،وقتی مجری برنامه از خانم آتسوکو هوشینو(فاطمه) که به تازگی به اسلام ناب محمدی (ص) گرویده است سوال کرد :«چرا با وجود محصولات الکترونیکی ژاپنی با کیفیت ، لوازم خانگی ساخت ایران را برای خانه تان خریدید ؟ » وی در پاسخ گفت:«به دلیل تقویت اقتصاد کشور شیعی !». خانم هوشینو به رهبر معظم انقلاب نیز خیلی علاقه دارد و منزلش را نزدیک بیت رهبری انتخاب کرده تا هر روز نماز را به امامت رهبر معظم انقلاب بخواند.
+ دانلود کلیپ با حجم 11 مگابایت
یا
+دانلود کلیپ با حجم 8 مگابایت

در همین راستا می توان به شش فیلم ضدایرانی اشاره کرد که اطلاعات سطحی کارگردان و نویسنده درباره جامعه ایران و تحریف واقعیات ویژگی مشترک همه آنهاست.
در ادامه مطلب...